۱۳۹۲ شهریور ۲۳, شنبه

دو

تمام زندگیم به خاطر اینکه با دیگران فرق داشتم یا سرکوفت خوردم یا مسخره شدم به خاطر اینکه معلم ها به خاطر علم و ادبم بیش تر ادبم و بیبی فیس بودنم و اینکه همیشه کوچک تر از سن خودم به نظر می اومدم اما بزرگتر از قیافم حرف می زدم دوستم داشتن مسخره می شدم به خاطر اینکه به جای اینکه مثل هم سن و سالام دنبال ورق بازی کف کوچه باشم که البته یک مدت به شدت درگیرش بودم به مطالعه علاقه داشتم مسخره شدم و از گروه های دوستی کنار گذاشته شدم به خاطر علاقم به کتابای فانتزی و علمی و تخیلی مسخره شدم و به خاطر فکرام هیچ وقت جدی گرفته نشدم نه توسط خونواده نه آشناهام همیشه به چشم یک مشنگ بهم نگاه شد یک دور افتاده
چقدر که کتابام و مجلام به جرم خونده شدنشون تو وقت نامناسب که پاره نشدن چقدر که به خاطر درس های تخمی که بلد بودم از دیدن تلویزیون و خوندن کتاب محروم نشدم چه قدر که کتک به خاطر ترسم از دستشویی و شب ادراری و هزار تا چیز دیگه نخوردم چه قدر که به خاطر نمره 18 تنبیه نشدم چه استرس هایی که برای معدل 18 دبیرستانم نکشیدم و چه کتک هایی که نخوردم کتک هایی که کمترینش خورد شدن چوب های رو تنم بود که هنوز دردشون تو گوشمه
درد ها درد هایی که فقط باعث خورد شدن بدنم نشدن بلکه شخصیتم رو هم به فنا دادن اعتماد به نفسم رو به گا دادن طوری که دیگه عرضه بالا کشیدن مفم رو هم ندارم
22 سالی که گذشت یک روزش هم بدون درد نبوده یا درد جسمی که از خوردن کتک بوده  یا درد روحی که از کشیدن استرس یا خورد شدن شخصیت یا سرکوفت خوردن به خاطر چیزی که باید باشم ونشدم یک زمانی سرکوفت رو به خاطر اینکه تنبلید و با ایده ال سال ها فاصله دارید می خورید شاید قابل قبول تر باشه اما نه به خاطر رتبه 2 بودن یا .5 نمره کمتر بودن با ماکس
به خدا دیگه نمی خوام به خاطر مطلوب دیگران بودن درد بکشم نمی خوام صدای تلفن به فنام بده یا صدای موتور تو کوچه بدنم رو ریش ریش کنه می خوام برای خودم زندگی کنم برای هدف های خودم بجنگم برای آینده خودم تلاش کنم.
این آخریش رو هم درست می کنم اما دیگه به هیچ کس محل نمی دم به خدا هیچ چیزی نمی خوام فقط یک سال وقت بدون استرس می خوام که برای اون چیزی که می خوام در آرامش تلاش کنم همین نه پول می خوام نه سفر می خوام نه دوست می خوام نه دلواپس فقط آرامش که وقتی  2 ساعت سرم رو می ذارم زمین 3 ساعتش رو کابوس نبینم و درد نکشم
چه گناهی تو زندگیم کردم که باید این همه درد بکشم؟؟؟جز اینکه همیشه به جای خودم اول به دیگران فکر کردم؟؟؟
خدایا کمکم کن به خاطر این همه آدم خوب و بنده خوب و فابریکی که داری به منم یک گوشه چشمی بکن به خاطر مولام...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر