۱۳۹۲ دی ۱۸, چهارشنبه

14

ساعت 11.30 ظهر هست
روز دوم
امروز روز دومی هست که من تصمیم گرفتم تصمیم گرفتم که چکار کنم؟ نمیدونم. میدونم اما نحوش رو نمیدونم که باید چکار کنم احساس میکنم دندونم یکم مشکل داره و اگه بهش رسیدگی نکنم ممکن هست درد بگیره همون طور که اگه به 100 تا چیز دیگه رسیدگی نکنم گندشون در میاد...
اینجا دو روز پیش برف اومده نمیدونم ما تو شهر زندگی میکنیم یا یکی از دهات های اطراف آذربایجان. به محض اینکه میزان بارش برف از 20 سانت بیشتر شد اول برق قطع شد بعد آب بعدش تلفن آخر از همه هم تلفن های همراه ...امروز دو روز از اون روز که برف اومده میگذره اما هنوز تو خیابون ها و کوچه ها 50 سانت برف نشسته کسی هم نیست که رسیدگی کنه فک کنم کارمندای و کارگرای شهرداری همه رفتن خونه هاشون زیر پتو تا بتونن به نحو احسنت از این روخداد طبیعی استفاده کنن پول ما بدبختای شهر نشینم گذاشتن تو حسابشون با سودش زندگیشون رو بگذرونن...این همه پولی که تحت عنوان عوارض و خدمات و کوفت هم هر سال روی قبض های مختلف از ما میگیرن به تخمشون...حالا کسی جرات داره حرف بزنه طوری زندگی رو بهش سخت میکنن که از اون منطقه کوچ بکنه بره به جهنم

شرکتی که ازش خدمات اینترنت میگیرم سال هاست تو کشور در زمینه ارایه خدمات اول هست و تحت عنوان های مختلف از ارایه خدمات مختلف به مشترکینش تا 1000 تا عنوان دیگه جایزه و لوح تقدیر گرفته و این ها رو هر روز با انواع تبلیغات از بنر شهری تا پیامک تا تغییر هدر سایتش میکنه تو دهن مشترک هاش..این شرکت به اصطلاح محترم که مثلن تو همه چیز از انواع گه خوری تا انواع کون دهی اول به شمار میره از بنده بابت خدمات 24 ساعته اینترنت پر سرعت ماهانه خدا تومن سر ماه پول میگیره و بعد گذاشتن 1000 جور منت سر بنده و امثال بنده خط اینترنت ما رو وصل میکنه..نمیدونم به عنوان یک مشترک وقتی اینترنتم قطع هست چرا به من پاسخگو نیستن و همش میگن تا برطرف شدن مشکل لطفا تامل بفرمایید...بله تامل بفرمایید نه تحمل...باز هم نمیدونم اون شخصی که این متن آماده رو به سرویس پشتیبانی داده منظورش چی بوده از اینکه تامل بفرمایید یعنی من بشینم به کارهایی که این مدت با نتم انجام دادم فکر کنم یا دنبال اشتباهاتی بگردم که باعث شدن این مشکل برای من پیش بیان؟مثلن فلان تاریخ که فلان سایت غیر اخلاقی رو باز کردم که البته از دیدگاه من کاملن هم اخلاقی بود باعث شده امروز نتم قطع باشه؟ای کاش اینجا یکم قانون مند بود که میتونستم برم ازا این که خدمات این ها بد ارایه شده شکایت کنم به خطر ضررهایی که به من زدن بعد با پول حاصلش  میرفتم یک رستوران خوب برای خودم در کمال آرامش غذا میخوردم و به گور پدر همشون هم میخندیدم اما حیف که اینجا ایران هست که اگه این کار رو هم بکنم جز اینکه در آخر مجبور به پرداخت غرامت به اون شرکت میشم چیزی عایدم نمیشه جز یک اعصاب تخمی و کون سوزی

13

کسی براش مهم نیست برای منم مهم نیست البته
حوصله ندارم میتونستم الان به جای اینکه این چیز ها رو بنویسم که هیچ کدومش اونی نیست که وافعا دوست دارم بنویسم چون یادم نمیاد چند دقیقه پیش به چه چیزی فک میکردم حتی یادم نمیاد باید چه کارهایی رو باید انجام میدادم هیچ چیزی یادم نمیاد جز حرف های کنایه دار مامانم اون لحن خندیدن هیستریکش که ناکامی های من رو با یاد آوری موفقیت های بقیه داشت یادم میاورد...شما همه با هم بودبد همه متفق القول بودن که تو بهتری از همه اون ها بورس فلان جا و بیسار جا رو گرفتن تو چی...البته مطمئن نیستم این تو چی رو گفته باشه اما مطمئنا اون حرف های قبلیش با این جمله تموم میشدن که گفتن یا نگفتنش زیاد مهم نیست البته
من چیزی نیستم خودم هم میدونم همه فکرام و کارام هم ارزشی ندارن اون رو هم میدونم اما این موضوع که دائما به تو یاد آوریش کنن چیزخوبی نیست هیچ هم چیز خوبی نیست
شانس آوردم الان این لپ تاپ رو دارم چون تو همین لحظه که دارم این کلمه ها رو تایپ میکنم دارم با خودم کلنجار میرم که بعد این کلمه ها نامه خودکشیم رو تایپ کنم یا نه یا بذارم اون ها هم تا آخر عمر تو این فکر بمونن که چرا من تو یک روز برفی که همه خوشحال شاد هستن رگ های دستم رو با چاقوی میوه خوری بریدم و نشستم گوشه ی حیاط بین برف ها تا همه حیاط رو خون بگیره...
خود کشی با قرص فایده نداره چون ریسک برگشتش همیشه بالاست اما الان که همه جا  ر و برف گرفته و همه چیز مختل شده شاید اون هم خوب باشه حتی دردسرش هم کمتر باشه ...اما نمیشه جز یک آبرو ریزی چیزی باقی نمیذاره...
فکر فکر فکر همش فکر فکر های بیخود
من میتونم اما نمیکنم....این جوری نمیشه باید بشه اما نمیشه من حوصله ندارم انگیزه ندارم داغونم همه موتیوشن های زندگیم رو از دست دادم به پوچی نرسیدم اما میدونم بودنم سودی نداره جز اینکه اکسیژن اضافی مصرف کنه و دی اکسید کربن رو افزایش بده و گرم شدن کره زمین رو سریع تر کنه...دارم کس میگم خودم بهتر از هر کس دیگه ای میدونم اما میگم تا فراموش کنم تا نذارم فکر ها کلمات مورد نظر خودشون رو به مغزم تحمیل کنن کیگم تا فراموش کنم که چی شده تا بتونم به چیز هایی که خودم دوست دارم فک کنم.
ولم کنن شاید بتونم تا صبح کسشر بنویسم شایدم نیم ساعت دیگه خسته شم بخوابم شاید کار درست این هست که الان بخوابم که صبح زودتر بیدار شم به زندگیم برسم بتونم فکری کنم برای خودم برای کار هام تا از این وضعیت در بیام نمیدونم ولی...
میدونم این ها رو ممکنه کسایی بخونن که میشناسنم و بعدا ممکنه به عنوان نقطه ضعف ازشون برای پیش برد کاراشون استفاده کنن اما باور کنید برام ذزه ای مهم نیست اگه مهم بود نمینوشتم چون اگه مهم بود نوشتن رو اون موقعی که مامانم شایدم بابام یک سری نوشته هام رو پبدا کردن و با اون ها تا سال ها بعله تا سال ها چند سالش رو یادم نمیاد اما تا سال ها کونم گذاشتن باهاش میذاشتم کنار نوشتن رو اما نذاشتم بلکه بیشتر نوشتم اون قدر نوشتم که شدم سردبیر مهم ترین نشریه خوزستان نمیدونستید که سردبیر هم بودم میدونم خودم هم کم کم داشت یادم میرفت که بدوم یک زمانی البته نه خیلی دور همین سال های نزدیک همین ماه های گذشته تا وقتی که کشیدم زیر همه چیز ...

داستان های زیادی دارم برای گفتن داستان نویسنده شدن داستان عاشق شدن عاشق نشدم هیچ وقت همشون هوس بودن اگه گفتم شدن بدونید دارم گه زیادی میخورم میخوام شما رو تحت تاثیر قرار بدم این جمله قبلیم هم کسشری بیش نبود جز همون دسته بالایی بود کخ قبلا گفتم براتون اما داستان برای گفتن زیاد دارم شاید هم خودم فک میکنم زیادن و نباشن مث صد تا چیز دیگه که من فک میکنم اما نیستن این هم مهم نیست البته...

۱۳۹۲ دی ۱۵, یکشنبه

12

  نوشتن حالم رو خوب میکنه...شاید هم نمیکنه اما من دوس دارم فک کنم که میکنه...
من آدم مهمی نیستم شاید خیلی سعی کردم خیلی رنگ عوض کردم که باشم اما خب نیستم و نشدم.میتونستم تاثیر گذار باشم اما نشدم میتونستم نخبه باشم اما نشدم میتونستم کسکش باشم اما اون هم نشدم حتما از خودتون میپرسید چجور کسی که دانشگاه رو ول کرده میتونسته نخبه باشه یا چجور کسی که توی رفع نیاز های اولیه جنسیش مونده و توانایی برقراری ازتباط با یک دختر کور رو هم نداره میتونسته کسکش باشه خب هر کدوم از مسایل ذکر شده پشتشون یک داستان و روز ها حرف خوابیده که نه من حوصله گقتنش رو دارم نه شما اون قدر بیکارید که بشینید گوش کنید یا بخونید..
هیچ وقت زندگی رو اون قدر جدی نگرفتم یعنی نمیدونستم که زندگی چیز مهمی هست که باید جدی گرفته بشه هیچ وقت هم تو زندگی برای چیزی نجنگیدم همیشه با شکر خدای متعال اون چیز فراهم بوده یا با همون روش لش بار و بیخود طی کردن زندگی بهش رسیدم...اما گاهی بوده که برای چیزهایی رویا پردازی کرده باشم و تخیل بافته باشم مثلن شاید 16 سالگی برای دیدن سینه های دختر همسایه یا اون دختره که تو عروسی پسر عمه بزرگ(فک کنم اینجا ایهام داشته باشه پسر بزرگ عمه یا پسر عمه بزرگه که خودم هم یادم نمیاد کدومش دقیقا )یا اون معلم خصوصی که بهم ریاضی یاد میداد و میگفت تهران مهندسی برقش رو گرفته و الان شوهر کرده اما خب همه در حد رویا پردازی موندن و نه من براشون تلاشی کردم و نه اون ها برای من...
برای زندگی کردن فرصت همیشه هست یعنی شما چه جوون باشید چه پیر چه پولدار باشید و چه گدای پیزوری اگر روحیه شاد و امیدی به زندگی داشته باشید همیشه میتونید راهی رو پیدا کنید یا راهی رو بسازید که از زندگی و لجظاتتون لذت ببرید اما اگه فاقد همین فاکتور به ظاهر ساده و بیخود باشید حتی تو بهترین شرایط و محیط ها هم نمیتونید از زندگی لذت ببرید و همیشه دنبال راهی هستید که از آدم ها فرار کنید و یا خودتون رو خلاص کنید نمیدونم منظورم رو میفهمید یا نه که البته مهم هم نیست که اگه بود این جوری نبود وضعیت...
تو زندگی و عمر 20 چند سالم به جایی نرسیدم یعنی شاید رسیده بودم ولی خودم نمیفهمیدم یا اون قدری جاش جا نبود که بتونه من رو اقناع و راضی کنه...همین هم باعث شد بکشم زیر همه چی و به قرص پناه ببرم که بتونم یاد او ن چیز ها و فرصت هایی رو که از دست دادم فراموش کنم اما خب قرص و دارو و دراگ هم تا یک جایی جواب میده و میتونه نداهای مغز رو از کار بندازه و اما این فکر ها و خیالات همیشه یک سوراخی رو برای ورود به مغز پیدا میکنن اول از یک سوراخ کوچیک شروع میکنن با یک خاطره یا یک منظره یا یک جمله ودیالوگ بعد این فدر ادامه میدن تا همه جای مخت رو بگیرن و به هر جایی که نگاه میکنی یادشون بیفتی این فدر این پروسه ادامه پبیدا میکنه تا جایی که تو همه قرص ها چیزات رو به این امید که همه چی یادت بره با هم و بکجا بخوری اما خب همیشه همه چیز اون جوری که تو فک میکنی پیش نمیره و این دفعه هم جز همون موارد هست و به جای اینکه باعث شه فکر وخیالات یادت بره باعث میشه نفس کشیدن یادت بره واین خودش آغاز و شروع یک سری دردسر های جدیده...