۱۳۹۲ بهمن ۱۳, یکشنبه

زندگی برای جفتمون غم انگیزه

زندگی برای جفتمون غم انگیزه ...هم من هم اون پرندم که الان شده رفیق شفیقم ...رفیق شفیقی که وقتی هست داره میگاتم اما اگه نباشه فکر 10 برابر بیش تر می گاتم...فک نکنم من رو بشناسه یا کلن آدم ها رو فک کنم با هر کسی که بهش نون بده و غذا رفیق میشه اما این ها مهم نیست مهم ایننه که بهت نارو نمیزنه یا اگه هم بزنه و زیر قیمت نون خشک بفروشتت دست خودش نیست و از روی غریزشه...
حوصله ندارم صبح که از خواب پا میشم به خودم وعده ی انجام 1000 تا کار رو میدم اما وقتی که میرم برای خواب تو تخت خواب میبینم هیچ کاری نکردم هیچ کاری
نشستم که. صبح بشه شب شب هم شامم رو بخورم 4 تا دری وری به آدم های دورم بگم برم بخوابم.الان یک سال هست که میخوام یک کاری کنم با این کتابخونم که از این وضعیت آشفته در بیاد اما چی هیچ چی آخرش من هستم و اون روزایی که شب شده و من که هیچ کاری نکردم.
نمیدونم عادت کردم به غر زدن و شکایت کردن یا از همون اول تو وجودم بوده .به نظرم تو این دنیا هیچ کاری درست صورت نگرفته حتی بسته شدن نطفم هم یک کار اشتباه بوده یک اشتباه بزرگ که یک آدم لوزر و داغون رو بخوای بیاری به این دنیا این دنیا که خودش به اندازه کافی تخمی و به درد نخور هست و لازم نیست با اضافه کردن یک انگل دیگه بهش اون رو از چیزی که هست به درد نخور تر و غیر قابل تحمل ترش کنی..
نمیدونم چقدر درست فک میکنم و چه قدر به چیز هایی که میگم اعتقاد دارم برام هم مهم نیست واقعا هر چند که خیلی زیاد برای این که بفهمم چی درسته و حق با کی هست حالا تو هر زمینه ای خیلی تلاش کردم اما نهایت فهمیدم که همه آشغال هستن و همه به درد نخور همه به فکر منافع خودشون و همه لاشی..
شاید تنها نکته مثبت این دنیا سکسش باشه و همون برقراری ارتباط جنسی چقدر که من از این عبارت و یا کلمه نمیدونم کدومش محسوب میشه ارتباط جنسی بدم میاد...باشه...نمیدونم ...من خودم حتی همین رو هم تجربه نکردم اما شاید این یکی راست باشه و مثل بقیه دروغ نباشه...
سکس خوب هست نمیدونم اما حتما یک چیزی هست که همه دنیا و همه چیز ها بر اساسش میگذرن...شما تا به حال فیلم و سریالی دیدید که بر این اساس نباشه؟حتی پدر ها هم که همیشه دارن کار میکنن و تلاش میکنن همه کار ها و فعالیتشون برای این هست که رضایت معشوقشون رو جلب کنن حالا اون معشوقه میتونه مادر شما باشه یا یک آدم بد بخت تر از مادر شما که حاضر  شده برای پول پدر شما بشه معشوقه اون
به نظرم همه دنیا و همه روابط و همه فعالیت های دنیا بر همین اساس به وجود اومدن سکس همه چیز ها هدف و نهایتشون اومدن ورسیدن به سکس هست رسیدن به ارتباط جنسی حالا برای یک عده از مردم جنس مخالف برای یک عده دیگه به هر دلیلی که اون خودش میتونه یک مثنوی هفتاد من دیگه باشه جنس موافق
حتی اومدن پیامبر هاو دین و دستورات الهی رو هم میشه از همین دید و منظر بهش نگاه کرد و فهمید و توجیه کرد ...اگه یکی حوصله داشته باشه میتونه بشینه همین رو تدوین کنه و بشه فروید دنیای جدید..بشه نظریه پرداز قرن 22 نمیدونم شاید هم 23...

همه این مزخرفات رو گفتم که نمیدونم به کجا برسم اصن نمیدونم از همون اول میخواستم به کجا برسم...دستام میلرزن نمیدونم دلیلش چیه...

بدم میاد

بدم میاد از اینکه هی یادم میره که میخواستم چی بگم و چیکار کنم...بدم میاد هی تا این صفحه بیخود رو باز کنم و بنویسم مخم میگوزه و هیچ چیزی یادم نمیاد بدم میاد از اینکه هر چی فک میکنم دستاوردی تو زندگیم نداشتم همش لش بودم بدم میاد که میبینم هر چی فک میکنم به همه چیز فک میکردم بجز اینکه این جوری شه و اوضاع این قدر تخمی شه
حالم خوب نیست این رو مدت هاست میگم و میدونم حتی اون موقع که وضعم از الانم خیلی بهتر بود
من به فنا رفتم و کسی هم مقصر نیست همش تقصیر خودمه و به خودم بر میگرده نمیخوام بگم محیط و شرایط بی تاثیر نبوده ولی خب الان من نتیجه تصمیم ها و کار های خودم که همشون رو موقع خودشون درست میدونستم اما الان که دارم از بالا و بی طرفانه بهشون نگاه میکنم میبینم که همشون پیس آف شتی بیش نبودن
6 سال گذشته تخمی زندگیم که نمیدونم کی قراره از ذهنم پاک شن و به خاطره ها بپیوندن احتمالا بعد مرگم همراه خودم هیچ کاری نکردم یعنی وقتی از هیچ حرف میزنم یعنی هیچ حتی کاری هم نکردم که زندگیم راحت تر بگذره دچار یک حس خود گاییدنی بودم به این معنی که تا خودم رو به گا ندم رستگار نمیشم بنابراین خودم رو تا جایی که امکان داشت تو همون شرایط تخمی که خودش هر آدم سالمی رو میتونست به گا بده میگاییدم تا شاید این حس تخمی عذاب وجدان که نمیدونم برای چی مثل خوره روی سرم افتاده بود رو راضی کنم که خودم رو به خاطر کارایی که نکرده بودم ببخشم.
من خودم رو نبخشیدم و کمکی هم به خودم نکردم یعنی خیلی تلاش کردم که بکنم اما نشد نه این نخواستم نشد نشد که نشد به معنای واقعی کلمه همیشه یک جای کار میلنگید و نمیذاشت که بشه.
من مطمئنم که نفرین شده بودم شاید هم هنوز اون نفرین روی سرم باشه امیدوارم که نباشه چون این حق نیست که آدم بخواد به خاطر یک کار اشتباه که اونم تو دوره ای که عن و گوهش رو تشخیص نمیده تا آخر عمر هر دری رو که میخواد باز کنه به دیوار بخوره و بسته باشه یعنی ظلمه خیلی هم ظلمه

نمیدونم این دفعه دیگه میخواد چی بهانم باشه و برای راضی کردن وجدان تخمی خودم چه کس شری رو سر هم کنم و اون قدر تکرارش کنم تا خودم هم اون رو باور کنم اما نمیخوام حقیقتا کارم به اینجا برسه چون این موقع دیگه حقیقتا کارم تموم خواهد بود و راه برگشتی ندارم ندارم که ندارم یعنی نه اینکه ندارم من خودم دیگه نمیتونم با اون وضع ادامه بدم ترجیح میدم که به گا برم تا ادامه بدم.نمیدونم اما فک میکنم که به اونجا نرسم...امیدوارم که نرسم.