۱۳۹۶ شهریور ۳۰, پنجشنبه

سی و یک شهریور نود و شش

مهر پارسال.چیزی از مهر پارسال یادم نمیاد جز اینکه کنارمون بود.
اما مهر امسال همه اون چیزی که از الان مشخص هست اینه که دیگه نیست.
مادرم کلمه ای که تا سه ماه پیش وجود خارجی داشت اما الان تقریبا سه ماه میشه که وجود خارجی هم نداره.نمیدونم چقدر ممکن هست طول بکشه که مفهومش از ذهنمون هم خارج بشه.تنها چیزی که ازش باقی مونده یک سنگ قبر هست که نمیدونم چرا پدرم هر پنج شنبه این مسیر طولانی رو طی میکنه که ببینتش.
سنگ قبر
قبرستون
ادم های از دست رفته

ذهنم مشوش شده دوباره.ارامشم رو از دست دادم.اون روزهایی که میخوابیدم روزهای بهتری بودن تا الان که دارم زمان بیشتری رو در بیداری سپری میکنم.شاید کار درستی نباشه اما احتمالا بهترین کار هست.
مادرم از این دختر خوشش نمیومد.چیزی بود که برادرم بهم گفت.چیزی هست که خودم مدت ها پیش نیز بهش رسیده بودم.اما نمیدونم چرا کماکان اصرار دارم که وقت و انرژی هزینه و صرفش کنم.ادمی که لیاقت داشتن چیزهایی که من بهش میدم رو نداره.دوست ندارم این قدر متکبرانه بنویسم.حتی در همین لحظه از نوشتن اون کلمات قبلی حس خوبی ندارم.حتی نمیدونم چرا با وجود تمام محبتی که من نسبت بهش دارم اون این شکلی رفتار میکنه.رفتار زشت و ناپسندی که شاید من به شوخی بین کلماتم نادیده بگیرم شون اما از بد بودن و زشت بودن و شرم آور بودن رفتار او چیزی کم نمیشه.

راهکاری ندارم.دیشب هر ثانیه برای هر مشکل ده راهکار به ذهنم میرسید امشب اما دوست دارم که بخوابم.در برابر وسوسه قرص های خواب دارم مقاومت میکنم اما هر لحظه اون وسوسه قوی تر میشه.دوست دارم بخوابم.

تمرکز اصلی ترین رکن موفقیت هست.این جمله ای هست که این روزها مدام برای جمع کردن ذهنم با خودم مرور میکنم.اما هر روز زمانی که صبح از نیمه میگذره فراموشش میکنم.
امیدوار نیستم که چیزی تغییر کنه.حتی دیگه به دنبال تغییر هم نیستم.فقط نگاه میکنم و گوش میکنم.بیشتر میخوانم و کمتر صحبت میکنم.اما این نگاه ها هم چیزی رو بهتر نمیکنن.ادم ها رو کمتر درک میکنم باید بدانم که پیامبر هم برای حل مشکلات تک تک افراد اقدام نکرد حتی دنبال اصلاح تک تک افراد هم نرفت.
امشب خودم رو خیلی دست بالا گرفتم.شاید فردا روز بهتری باشه.حتما که هست.امیدوارم من هم آدم بهتری باشم نسبت به امروز خودم.