۱۳۹۳ شهریور ۶, پنجشنبه

نوشتم که نوشته باشم...خودم که این جور فکر میکنم.

ادم ها چند دسته هستن دسته های گوناگونی که در این بحث نمیگنجه در موردشون صحبت کرد
من میخوام در مورد دو دسته به خصوص صحبت کنم دسته اول آدم هایی هستن که اجتماعی هستن یعنی آدم هایی که  مشکلی با شرکت کردن در جمع های مختلف ندارن حرف میزنن و معاشرت میکنن خجالتی نیستن البته میتونن باشن ولی خب مشکل چندانی باهاش ندارن و کنار میان یا اومدن که تونستن اجتماعی باشن به هر حال آدم هایی هستن که با شرکت تو موقعیت های مختلف و ارتباط گرفتن با آدم های مختلف برای خودشون فرصت های مختلفی رو ایجاد میکنن حالا موقعیت کاری اجتماعی هر چیزی به هر حال میتونن گلیم خودشون رو از آب بکشن بیرون و نیازهای خودشون رو رفع کنن
دسته دوم آدم هایی هستن که به هر دلیلی از اجتماع فاصله گرفتن و تو دنیای خودشون سیر میکنن آدم های اطرافشون محدود هستن و به آدم های زیادی هم اجازه ورود به محدودشون نمیدن این آدم ها برای اینکه بتونن برای خودشون موقعیت ایجاد کنن باید ویژگی های خاصی داشته باشن که همین که افراد فقط اسمشون رو میشنون بهشون جذب شن و لازم نباشه کار دیگه ای انجام بدن چون در غیر این صورت نمیتونن پیشرفت کنن و کپک میزنن و یواش یواش به فنا میرن و از صحنه حذف میشن شاید هم این جوری نباشه و بتونن با روش انگل مانند به زیست خودشون ادامه بدن ولی خب در هر صورت یک چنین اتفاق هایی هم براشون دور از ذهن و انتظار نخواهد بود میفهمید؟
به هر حال یا باید اجتماعی باشی و بتونی مخ بزنی یا اون قدر جذاب باشی که وقتی آدم ها اسمت رو میشنون بخوان برای یک ساعت هم شده کنارت باشن من جز دسته اول به هیچ وجه قرار نمیگیرم یعنی شاید نخواستم از ته دل ولی فک کنم خیلی از اوقات تلاش کردم که باشم ولی نشدم نتونستم اجتماعی باشم کنار بقیه بشینم البته با کنار بقیه نشستن مشکلی ندارم کنار غریبه ها و آدم  های جدید نشستن برام سخت هست اما بدون شک به گروه دوم تعلق خاطر ویژه ای دارم هر کاری که تو زندگیم کردم احتمالن در همین راستا بوده که بشه یک روزی بشه که اون قدر جذاب باشم از هر نظر که ملت برای یک ساعت هم شده دوست داشته باشن کنارم باشم هیچ وقت نخواستم خودم رو به کسی تحمیل کنم همیشه آدم ها اومدن کنارم سعی کردم کنار بقیه باشم ولی نه به هر قیمتی شاید هم چون نمیخواستم این جوری باشم نمیدونم در هر صورت میخوام جذاب باشم جذاب واقعی یک آدم با ویژگی هایی که مدنظرم هست چی ها مدنظرم هست نمیدونم درست خیلی چیزها هست که دوست دارم باشم ولی خب نه من سوپر من هستم نه زمان اون قدر طولانی هست که بشه توش به همه خواسته هات برسی اما در هر صورت من یک تلاش جدید رو دارم شروع میکنم دریچه های جدیدی رو دارم به روی خودم باز میکنم به زندگیم آپشن های بیشتری اضافه میکنم.نمیدونم جواب میده یا نه امکانش هست یا نه ولی دوست دارم مثل مدت ها که استراتژیم تغییر کرده از مسیر لذت ببرم شاید اصلن هدف تو همین مسیر باشه ولی خب همیشه برای اینکه بتونی مسیر رو ادامه بدی باید یک نیم نگاهی هم به قله داشته باشی.
زندگی همین هست چیزهایی که نمیتونی کاریشون بکنی نمیتونی ایستادگی کنی چون هر چقدر هم که قوی باشی میشکنی و تهش چیزی جز یک لوزر ازت باقی نمیونه باید انعطاف پذیر باشی ولی به هر چیزی هم تن ندی
نمیدونم تو این نوشته میخواستم چی رو بیان کنم به چی برسم ولی در هر صورت نوشتمش شاید بعدا که خوندمش یک چیز مثبتی از توش به دست آوردم....

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر