۱۳۹۳ آبان ۱۷, شنبه

چهار صبح و چیزهایی که باید مکتوب میکردم...

ساعت چهار صبح هست البته مقداری از چهار گذشته خوابم نمیبره ولی گوشه چشم هام میسوزه تقریبن صد و سی روز به پایان سال باقی مونده و تو مقداری از سال که گذشته من کاری نکردم واقعن به معنای واقعی کلمه کاری نکردم.البته دنبال انجام کار خاصی هم نبودم تو این مدت اما همین لفظ انجام ندادن کار خودش ناراحت کننده هست.آدم های دور و برم کار میکنن زندگی میکنن و زندگی میسازن اما من چی واقعن هیچ چی.
دوست دارم این زمان از سال رو که باقی مونده روی چند چیز تمرکز کنم اول خواب باید خوابم رو درست کنم واقعن نمیدونم چرا اکثر اوقات شب رو با توجه به اینکه بهترین زمان برای خوابیدن و آرامش هست دارم از دست میدم.شب ها زود بخوابم و صبح ها زود بیدار شم واقعن با صبح زود بیدار شدن مشکلی ندارم.اما نمیدونم چرا از اینکه شب ها زود به رخت خواب که درست ترش همون تخت خواب هست برم میترسم.
ورزش رو شروع کردم به حمد الله منابع مالی برای ادامش هم تامین شده و از این بابت مشکلی وجود نداره دوست دارم تو این مدت باقی مونده ورزش رو ادامه بدم اون قدر که به اون جایی که میخوام برسم مطمئنن قصد ندارم نفر اول دو میدانی جهان بشم اما همین که بتونم روزی سی دقیقه با سرعت هشت روی تردمیل بدوم به نظرم خودش دستاورد بزرگی هست.
غذا کم بخورم که البته این هم محقق شده البته دوست دارم کمتر از چیزی که الان میخورم بخورم دوست دارم وعده های غذاییم شامل یک صبحانه خوب و نهایتا یک شام کم حجم باشه سبزیجات سوپ و سالاد رو هم بیشتر بخورم.در عوض از برنج و حجم غذاهای بدرد نخور کم کنم.
مطاالعه وقتی رو که تو خونه سپری میکنم بیشترش رو به مطالعه بپردازم کتاب بخونم و کتاب بخونم.همین به نظرم لذت بخش ترین قسمت زندگی میتونه باشه کتاب بخونی و تو دنیای کاراکتر های کتاب غرق بشی.چی بهتر از این میتونه وجود داشته باشه یعنی؟
واقعن چیز دیگه ای از زندگی نمیخوام به نظرم هر چیز دیگه ای میتونه با این برنامه زندگی به دست بیاد هر هدفی رو که دنبال کنم میتونم به راحتی با این وضعیت بهش برسم.دوست دارم در مورد هدف هام بنویسم اما هر چی فکر میکنم میبینم که واقعن هدفی ندارم دیگه در پوچی مطلق سیر میکنم شاید دوست داشته باشم که از ایران برم ولی به نظرم پیدا کردن یک آپارتمان دنج یا یک خونه ویلایی کوچیک توی یک محله خلوت خودش به اندازه خارج رفتن خوب باشه البته واقعن کل نیاز من از این چیزهایی که ذکر کردم یک حمام و دستشویی و یک اتاق نهایتا دوازده متری هست همین...
از دنیا چیزی نمیخوام چون به نظرم چیزی نداره که به من بده امیدوارم روزی من چیزی داشته باشم که بهش بدم...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر