۱۳۹۲ بهمن ۱۳, یکشنبه

بدم میاد

بدم میاد از اینکه هی یادم میره که میخواستم چی بگم و چیکار کنم...بدم میاد هی تا این صفحه بیخود رو باز کنم و بنویسم مخم میگوزه و هیچ چیزی یادم نمیاد بدم میاد از اینکه هر چی فک میکنم دستاوردی تو زندگیم نداشتم همش لش بودم بدم میاد که میبینم هر چی فک میکنم به همه چیز فک میکردم بجز اینکه این جوری شه و اوضاع این قدر تخمی شه
حالم خوب نیست این رو مدت هاست میگم و میدونم حتی اون موقع که وضعم از الانم خیلی بهتر بود
من به فنا رفتم و کسی هم مقصر نیست همش تقصیر خودمه و به خودم بر میگرده نمیخوام بگم محیط و شرایط بی تاثیر نبوده ولی خب الان من نتیجه تصمیم ها و کار های خودم که همشون رو موقع خودشون درست میدونستم اما الان که دارم از بالا و بی طرفانه بهشون نگاه میکنم میبینم که همشون پیس آف شتی بیش نبودن
6 سال گذشته تخمی زندگیم که نمیدونم کی قراره از ذهنم پاک شن و به خاطره ها بپیوندن احتمالا بعد مرگم همراه خودم هیچ کاری نکردم یعنی وقتی از هیچ حرف میزنم یعنی هیچ حتی کاری هم نکردم که زندگیم راحت تر بگذره دچار یک حس خود گاییدنی بودم به این معنی که تا خودم رو به گا ندم رستگار نمیشم بنابراین خودم رو تا جایی که امکان داشت تو همون شرایط تخمی که خودش هر آدم سالمی رو میتونست به گا بده میگاییدم تا شاید این حس تخمی عذاب وجدان که نمیدونم برای چی مثل خوره روی سرم افتاده بود رو راضی کنم که خودم رو به خاطر کارایی که نکرده بودم ببخشم.
من خودم رو نبخشیدم و کمکی هم به خودم نکردم یعنی خیلی تلاش کردم که بکنم اما نشد نه این نخواستم نشد نشد که نشد به معنای واقعی کلمه همیشه یک جای کار میلنگید و نمیذاشت که بشه.
من مطمئنم که نفرین شده بودم شاید هم هنوز اون نفرین روی سرم باشه امیدوارم که نباشه چون این حق نیست که آدم بخواد به خاطر یک کار اشتباه که اونم تو دوره ای که عن و گوهش رو تشخیص نمیده تا آخر عمر هر دری رو که میخواد باز کنه به دیوار بخوره و بسته باشه یعنی ظلمه خیلی هم ظلمه

نمیدونم این دفعه دیگه میخواد چی بهانم باشه و برای راضی کردن وجدان تخمی خودم چه کس شری رو سر هم کنم و اون قدر تکرارش کنم تا خودم هم اون رو باور کنم اما نمیخوام حقیقتا کارم به اینجا برسه چون این موقع دیگه حقیقتا کارم تموم خواهد بود و راه برگشتی ندارم ندارم که ندارم یعنی نه اینکه ندارم من خودم دیگه نمیتونم با اون وضع ادامه بدم ترجیح میدم که به گا برم تا ادامه بدم.نمیدونم اما فک میکنم که به اونجا نرسم...امیدوارم که نرسم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر