۱۳۹۷ اسفند ۱۴, سه‌شنبه

وقتی میام اینجا و شروع به نوشتن میکنم یعنی اینکه یا خیلی خوب هستم یا خیلی بد هستم.اصولا حد وسطی ندارم در زمانی که نوشتن را برای تسکین روح و روانم انتخاب میکنم.
مریم از نظرم آدم خاصی بود.اصولا حتما هنگامی که شما نظرتان به سمت کسی جلب میشود  یعنی آن فرد ویژگی های خاصی دارد که شما را به سمت خودش جلب کرده.
داستان من و مریم هر چه که بود به اتمام رسید در روزهایای که فکر میکردم خیلی نزدیک به او هستم.قطع شدن تماس هایش دیر پاسخ دادن تکست ها و در نهایت اعلام اینکه به من حس و حال عجیبی ندارد.اما یک اعتراف ساده کرد که من ویژگی هایی که او از یک فرد را انتظار دارد هشتاد درصد آن ها را دارا هستم.احتمالا از خوش شانسی مریم بود که سریع فهمید و خودش را کنار کشید.چون طبعا من خودم میدانم که این همه نیستم.خیلی از اوقات دوست دارم که این همه باشم اما مدت زیادی است که این همه نیستم.حتی تلاشی در خور هم برای آن چه که دوست دارم باشم انجام نداده ام.خودم  و سرم را با روزمرگی سرگرم کرده ام و نظاره گر گذر زمان شده ام.

اما مریم متفاوت است.همان طور که فکر میکردم سحر هم متفاوت بوده .شاید درک و شناخت درستی از آدم ها نداشته باشم.اما تعریف ها و عملکرد های افراد خود گویای کارهای آن هاست.نمیدانم چقدر میتوانم به آینده امیدوار باشم..هر چند که خودش سعی کرد در آخرین صحبت هایش انتهای این صحبت ها را باز نگه داره و همه درها را نبنده.احتمالا مریم هم مانند بقیه افرادی باشه که وقتی ببینم دیگران آن ها را دارا هستند غصه بخورم.مگر اینکه گزینه بهتری پیدا کنم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر